( 1910)بوی گل دیدی که آنجا گل نبود؟ |
|
جوش مل دیدی که آنجا مُل نبود؟ |
( 1911)بوقلاووز است و رهبر مر تو را |
|
میبرد تا خُلد و کوثر مر تو را |
( 1912)بو دوای چشم باشد نور ساز |
|
شد زبویی دیدهْ یعقوب باز |
( 1913)بوی بد مر دیده را تاری کند |
|
بوی یوسف دیده را یاری کند |
( 1914)تو که یو سف نیستی یعقوب باش |
|
همچو او با گریه و آشوب باش |
( 1915) بشنو این پند از حکیم غزنوى |
|
تا بیابى در تن کهنه، نوى |
( 1916) ناز را رویى بباید همچو ورد |
|
چون ندارى گرد بد خویى مگرد |
( 1917) زشت باشد روى نازیبا و ناز |
|
سخت باشد چشم نابینا و درد |
( 1918)پیش یوسف نازش و خوبی مکن |
|
جز نیاز و آه یعقوبی مکن |
( 1919)معنی مردن ز طوطیبُد نیاز |
|
در نیاز و فقر خود را مرده ساز |
( 1920)تا دم عیسی تو را زنده کند |
|
همچو خویشت خوب و فرخنده کند |
( 1921)از بهاران کی شود سر سبز سنگ |
|
خاک شو، تا گل نمایی رنگ رنگ |
( 1922)سالها تو سنگ بودی دل خراش |
|
آزمون را، یک زمانی خاک باش |
جوش مل: یعنی جوشیدن شراب که در اینجا به معنای جلوهْ ظاهری و مادی حقایق است.
قلاووز:یعنی نگهبان ، راهنما.
خلد: بهشت به اعتبار آن که مومنان جاوید در آن جا خواهند بود، در اصل، بمعنى دوام و بقا مىآید.
کوثر: حوضى یا جویى در بهشت شیرین تر از عسل و سپیدتر از شیر و خنک تر از یخ و برف و نرم تر از کره و کسى که از آن بنوشد هرگز تشنه نمىشود.[1]
نور ساز: یعنی روشنی بخش وموجد بینایی
شد زبویی دیدهْ یعقوب باز: مطابق روایات اسلامى و نص قرآن کریم (یوسف، آیهى 94، 96) یعقوب بوى پیراهن یوسف را از راه دور شنید و وقتى آن پیراهن را بر روى او افکندند چشمش بینا شد.
بوى بد: یعنی همین فکرهای غلط ودور از صواب .
حکیم غزنوى: ابو المجد مجدود بن آدم متخلص به سنایى است (متوفى، 535) که در مثنوى مولانا، بعنوان: «حکیم، حکیم غزنوى» یاد مىشود.
یوسف: مثالى از ولى کامل و پیر است که سمت معشوقیت و محبوبیت دارد،
یعقوب: نمودار طالب و سالک است که باید بر پیر عشق ورزد، طالب تا در قید طلب است و سالک تا راه را طى نکرده است نباید فریفتهى و مغرور گردد و بمختصر کشف و وجد و حالتى که از فیض پیر بدو مىرسد دعوى کمال کند.
( 1910) تو بوى گل استشمام کردى در جایى که گل نبود و جوشش شراب دیدى در جایى که شرابى نیست. (1911) این بو رهبر و پیش آهنگى است که ترا تا بهشت و کوثر راهنمایى مىکند.( 1912) بو دواى چشم و سازنده نور است ندیدى که دیده یعقوب به استشمام بویى بینا گردید.( 1913) بوى بد چشم را تاریک و بویى که از دیار یوسف آید دیده را روشن مىسازد. ( 1914) تو که یوسف نیستى یعقوب باش و مثل او با گریه و زارى آشوب بپا کن.() تو که شیرین نیستى فرهاد شو و تو که لیلى نیستى آشکارا مجنون باش. ( 1915) این پند را از حکیم سنایى غزنوى بشنو تا در تن خود جان نویى احساس کنى. در بیان تفسیر قول حکیم سنایى قدس سره در این ابیات
ناز را روئى بباید همچو ورد چون ندارى گرد بد خویى مگرد
زشت باشد روى نازیبا و ناز سخت آید چشم نابینا و درد
( 1918) در پیشگاه یوسف چون خوب رویان ناز نکن و چون یعقوب آه و ناله سر کرده و نیاز را اشعار خود قرار ده.
محتوای ابیات این است که: روحیهْ معنوی همانند گل و بوی دلافزا، خبر از گلزار الهی میدهد و عطر دلاویز خاصی دارد. همانگونه که بدون گل و شراب، استشمام بوی خوش و احساس جوشش امکانپذیر نیست، بدون معنویت، عطر آن نیز میسر نمیشود. بوی حقیقت و معنویت همانند قلاووز (نگهبان و راهنما) تو را به سرچشمهْ حقیقت رهبری میکند. حضرت یعقوب از فراق فرزندش یوسف آن قدر گریست تا نابینا شد و پس از آن که از زنده ماندن فرزند آگاهی یافت، پیراهن یوسف را نزد او بردند و بوی آن، بینایی او را باز گرداند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |